ساختن کماسه. (فرهنگ فارسی معین). شغل و عمل کماسه گر: امام بلخ کماسه گری نکو داند که از کماسه می اندرپیاله گرداند. سوزنی (از آنندراج). و رجوع به کماسه و کماسه گر شود
ساختن کَماسه. (فرهنگ فارسی معین). شغل و عمل کماسه گر: امام بلخ کماسه گری نکو داند که از کماسه می اندرپیاله گرداند. سوزنی (از آنندراج). و رجوع به کَماسَه و کماسه گر شود
آنکه کماسه سازد. آنکه شغل وی ساختن کماسه باشد: کماسه گر نه همانا کراسه خر باشد که با کماسه کراسه گشود نتواند. سوزنی (از آنندراج). رجوع به کماسه و کماسه گری شود
آنکه کماسه سازد. آنکه شغل وی ساختن کماسه باشد: کماسه گر نه همانا کراسه خر باشد که با کماسه کراسه گشود نتواند. سوزنی (از آنندراج). رجوع به کَماسَه و کماسه گری شود